دشمن، با بهرهگیری از ابزارهای نوین رسانهای، عملیات روانی پیچیدهای را برای تضعیف ارکان حاکمیت و امنیت ملی طراحی کرده است. هدف روشن است: دوقطبیسازی جامعه، ایجاد تفرقه میان اقوام و مذاهب، و در نهایت ضربه به ستونهای استوار این ملت. آنان میدانند که هیچ سلاحی کارآمدتر از شکستن پیوند ملت با یکدیگر نیست؛ ملتی که یکپارچه باشد، تسخیرشدنی نیست.
اگر این سد وحدت فرو بریزد، هزینهاش سنگین خواهد بود؛ از بیثباتی در مناطق مرزی گرفته تا گسترش نارضایتیهای اجتماعی، و در نهایت، باز شدن راه برای دخالت مستقیم بیگانگان. این سناریو سالهاست که روی میز دشمنان ماست، اما تا زمانی که این ملت متحد بماند، هیچ طرحی نمیتواند اجرایی شود.
در این میدان، یکی از وظایف کلیدی ما، تبیین دقیق مظلومیت شهدای غیرنظامی و رشادتهای نظامیان فداکار برای نسل جدید است. این جوانان باید بدانند که امنیت امروز حاصل جانفشانی کسانی است که با ایثار و غیرت از خاک و هویت ما دفاع کردند. اگر این گنجینه معنوی به نسل آینده منتقل نشود، در برابر جنگ نرم دشمن، بیسلاح خواهیم ماند.
پالسهای رسانهای دشمن، امروز دیگر مستقیم نیست؛ در لفافه ناکارآمدی، در روایتهای تحریفشده، در ناامیدسازی مستمر و در قهرمانسازی از عناصر مسئلهدار عرضه میشود. وظیفه ماست که با افزایش سواد رسانهای جامعه، این موجها را بشکنیم و حقیقت را به میدان بیاوریم.
واکنش ما نباید صرفاً تدافعی باشد. باید روایتساز باشیم، فعال و پیشبرنده. نباید بگذاریم صدای ملت در هیاهوی رسانههای معاند گم شود. مطالبهگری آگاهانه و منصفانه، رمز تداوم سلامت جامعه است؛ همانطور که رسانههای مسئول و نخبگان متعهد، باید در خط مقدم این جهاد تبیینی باشند.
سکوت نخبگان، سم است. اگر در برابر تحریفها و گفتمانهای انحرافی سکوت کنیم، دیر یا زود عادی میشوند و راه برای نفوذ باز میگردد. امروز هر تریبون، فرصتی برای دفاع از وحدت است؛ هر رسانه، خاکریزی برای حفظ انسجام. وظیفه ملی همه ما، روشنگری در بزنگاهها و تقویت همبستگی در برابر طوفانی است که دشمن تدارک دیده است.
در این میان، آنچه نباید فراموش شود، نقش ویژه جغرافیای فرهنگی ایران است. سرزمینی که اقوام و مذاهب گوناگون را در دل خود جای داده، نه با زور و اجبار، که با پیوندهای عمیق فرهنگی، اعتقادی و تاریخی کنار هم مانده است. دشمن درست همین نقطه قوت را هدف گرفته؛ تلاش میکند تا تنوع را به تعارض، و تفاوت را به تقابل تبدیل کند. غافل از اینکه تجربه چند دهه مقاومت این ملت، گواهی روشن بر پیوند ناگسستنی اقوام ایرانی با یکدیگر است.
از سوی دیگر، آنچه امروزه بیش از پیش باید مورد توجه قرار گیرد، تقویت امید در دل جامعه است. عملیات روانی دشمن دقیقاً بر محور القای بنبست و بیچشماندازی طراحی شده است. در چنین شرایطی، رسانههای انقلابی، جریانهای فکری سالم و فعالان اجتماعی متعهد باید جبهه واحدی را برای بازسازی اعتماد عمومی شکل دهند. این جهاد تبیینی، فقط بر دوش مسئولان نیست، بلکه مردم نیز با انتخاب روایت درست و پرهیز از بازنشر شایعات، در حفظ وحدت نقش دارند.
در نهایت، باید این واقعیت را پذیرفت که تقابل امروز، تنها نظامی یا امنیتی نیست؛ بلکه یک جنگ ترکیبی پیچیده است که میدان اصلی آن ذهنها و دلهاست. پیروزی در این میدان، وابسته به حکمت در بیان، صداقت در رفتار و صلابت در تصمیمگیری است. اگر ما روایتگر حقیقت نباشیم، دیگران دروغ را جایگزین آن خواهند کرد. پس حفظ انسجام ملی، نهتنها وظیفهای سیاسی، که رسالتی تاریخی برای همه دلسوزان این سرزمین است.














