به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «آوای هیرمند»، به نقل از اوشیدا، فرشته عسکری فعال رسانه در یاددشتی نوشت؛ اینستاگرام دیگر صرفاً بستری برای اشتراکگذاری تصویر نیست؛ به میدانی برای تعریف «منِ اجتماعی» تبدیل شده است. در این جهانِ فیلترشده، انسان معاصر خود را نه آنگونه که هست، بلکه آنگونه که دیده میشود بازسازی میکند. این دگرگونی تنها فرهنگی نیست، بلکه ریشهای عمیق در روان انسان دارد.
سازوکار روانی «دیدهشدن»
در سطح روانشناختی، هر لایک یا کامنت، همانند پاداشی کوچک در مغز عمل میکند و دوپامین آزاد میسازد، هورمونی که بااحساس لذت و انگیزش ارتباط دارد. تکرار این چرخه باعث شکلگیری نوعی وابستگی رفتاری میشود؛ وابستگی به تأیید اجتماعی.
بهتدریج، مغز ما بهجای تجربهٔ درونی رضایت، به نشانههای بیرونی آن واکنش نشان میدهد. این همان لحظهای است که «بودن» جای خود را به «نمایاندن» میدهد.
در این حالت، فرد بهجای آنکه از زندگی لذت ببرد، به دنبال ساخت تصویری از لذت میگردد. چنین فردی ممکن است در ظاهر شاد و موفق به نظر برسد، اما در عمق وجودش، احساس تهی بودن و اضطراب از «کافینبودن» دارد. روانشناسان از این وضعیت با عنوان بحران اصالت (authenticity crisis) یاد میکنند؛ زمانی که فرد میان خودِ واقعی و خودِ نمایشیاش فاصله میافتد.
مقایسههای سمی و اضطراب اجتماعی
انسان ذاتاً موجودی مقایسهگر است؛ ما از کودکی با مقایسهٔ خود با دیگران به هویت میرسیم. اما اینستاگرام این تمایل طبیعی را به سطحی خطرناک رسانده است. در فضای مجازی، ما هر روز در معرض صدها تصویر از «بهترین لحظات» دیگران هستیم؛ تصویری بدون درد، شکست یا خستگی. ذهن ما – که برای چنین حجم از محرک طراحی نشده – این تصاویر را معیار واقعیت میپندارد. نتیجه، اضطراب مقایسهای است احساسی دائمی از ناکافی بودن، بیارزشی و تأخیر از «دیگرانِ موفق».
این احساس، به شکل پنهانی عزتنفس را فرسوده و رضایت از زندگی را کاهش میدهد. افراد، حتی زمانی که از نظر واقعی شاد هستند، احساس رضایت نمیکنند چون «شادیشان بهاندازهٔ دیگران قابلنمایش نیست».
از خودبیگانگی دیجیتال
وقتی هویت ما بیش از حد به تأیید بیرونی وابسته میشود، دچار خودبیگانگی دیجیتال میگردیم. ما دیگر برای خود زندگی نمیکنیم، بلکه برای الگوریتمها، لایکها و چشمهای نادیدهای که باید ما را بپذیرند.
در چنین وضعیتی، حتی لحظات صمیمانهٔ زندگی از جشن خانوادگی تا سفرهای ساده به پروژههایی برای ثبت و انتشار تبدیل میشوند. این روند، بهمرور، انسان را از تجربهٔ «حال» جدا کرده و ذهن را در وضعیت حضور ناقص نگه میدارد: در جایی هستیم، اما ذهنمان جای دیگری است.
بازسازی سلامت روانی در مواجهه با شبکههای اجتماعی
درمان این وضعیت، نه در ترک کامل پلتفرمها، بلکه در بازآموزی رابطهٔ ما با خود و با دیدهشدن است. بهعبارتدیگر، هدف این است که حضور ما در شبکههای اجتماعی آگاهانه و متعادل شود، نه آنکه ذهن و روان ما تحت سلطهٔ آنها قرار گیرد.
یکی از گامهای مهم، بازتعریف ارزشها است. ارزش شخصی خود را از تعداد دنبالکنندهها و لایکها جدا کنیم. معیار رشد و موفقیت، احساس معنا و آرامش درونی باشد، نه میزان توجه دیگران گام دوم، دیجیتال دیتوکس آگاهانه است. هر از گاهی از فضای مجازی فاصله بگیریم تا ذهن فرصت بازسازی هیجانی پیدا کند و بتواند بدون فشار و مقایسه با دیگران، تجربههای خود را پردازش کند و گام سوم، تجربهگرایی بهجای نمایشگرایی است.
تلاش کنیم لحظهها را برای زیستن واقعی تجربه کنیم، نه صرفاً برای ثبت و اشتراکگذاری. این کار باعث میشود دوباره لذت واقعی و اصالت هر لحظه را حس کنیم.
در نهایت، خودشناسی و مراقبه نقش مهمی ایفا میکنند. تمرینهایی مثل نوشتن روزانه، سکوت درونی یا تأمل بر تجربهها، کمک میکنند تا دوباره با خویشتن حقیقی خود ارتباط برقرار کنیم و خودآگاهیمان را تقویت کنیم.
بازگشت به لحظات خام زندگی
جامعهای که میخواهد سلامت روانی و معنوی خود را حفظ کند، باید اصالت را فضیلت اجتماعی اعلام کند. بازگشت به لحظات خام زندگی، بازگشت به اصالت انسان است؛ به لحظههایی که دوربین خاموش است، فیلتری در کار نیست و انسان نه برای دیدهشدن، بلکه برای زیستن، حضور دارد. در جهان پرزرقوبرق فیلترها، این بازگشت شاید انقلابیترین کنش ما باشد.
انتهای خبر/















